Thursday, July 26, 2012

پروفسور توفیق موسیوند

پروفسور توفیق موسیوند، مخترع نخستین قلب مصنوعی داخل بدن انسان



براي پسر بچه‌ ای که تا چهارده ‌سالگی چوپانی می‌ کرده و حتی بعد از مهاجرت نیز شب ‌ها را به ظرف شستن می ‌گذرانده، چه سرنوشتی را پیش ‌بینی می کنید؟


خیلی بعید است که او را یکی از برترین مخترعین و جراحان قلب جهان تصور کنید. پروفسور توفیق موسیوند که در خارج از ایران Tofy Mussivand نامیده می ‌شود، در روستای ورکانه استان همدان چشم به جهان گشود.


او که در دوران کودکی و نوجوانی مجبور به چوپانی بود شب ‌های تابستان که روی پشت ‌بام دراز می ‌کشید، مدت ‌ها به آسمان و ستارگانی که به او چشمک می ‌زدند خیره می ‌شد، به دلایل آفرینش جهان فکر می ‌کرد و از خود می‌ پرسید: «هدف و منظور از خلقت اين نقاط نوراني و زيبا چيست؟ من چه كسي هستم و در كجاي اين دنياي بزرگ ايستاده ‌ام؟»


‌این‌که چنین سوالاتی از ذهن یک کودک چوپان بگذرد به‌ نظر عجیب می ‌رسد ولی دکتر موسیوند از همان کودکی نیز مشتاق خواندن و یادگیری چیزهای جدید بود و همین ویژگی به او کمک کرد که از محیط روستا خارج شده و ابتدا به دانشگاه تهران و سپس با بورسیه‌ ای که به دست آورد به دانشگاه آلبرتا کانادا برسد. البته او کسی نیست که گذشته ی خود را انکار کرده یا از آن احساس پشیمانی کند.


وقتی برای همایش بین ‌المللی بوعلی ‌سینا بعد از 37 سال به ایران سفر می ‌کند چنین می‌ گوید: «آمده ‌ام تا سرى به زادگاهم، ورکانه، بزنم و گله ی گوسفندها را ببينم و به آسمان صاف و پُرستاره خيره بشوم و يك بار ديگر به سال ‌هاى دور كودكى‌ ام بازگردم و آن نقطه ی عزيمتى را بيابم كه هرگز فراموشش نكرده و نمى ‌كنم. راستش من با ياد كودكى آرامش پيدا مى‌ كنم. آنجا هم هميشه دنبال خاطراتى بوده ‌ام كه در دنياى مدرن و پيچيده به من آرامش بدهد كه آنها را در چوپانى و همان شب‌ هاى مهتابى مى‌ يافتم. چوپانى انسان را به اصل خود و خدا و طبيعت نزديك مى ‌كند».


او سال‌ های ابتدایی در کانادا را به یادگیری زبان، تحصیل در طول روز و کار طاقت ‌فرسا در شب به عنوان یک ظرف ‌شوی گذراند تا توانست از دانشگاه در رشته‌ های مدیریت و مهندسی مکانیک فارغ ‌التحصیل شود. سپس با خانمی کانادایی به نام دیکسی لی ازدواج کرد.


در دهه ی 1970 سمت ‌های متعددی را به عنوان یک مهندس بر عهده داشت تا زیربنای یک آلبرتای جدید را پی ریزی کند. بعد از نقل مکان با همسر و دو پسرش به کلیولند در اوهایو بود که دوباره سوالات مربوط به رمز و راز جهان به سراغش آمده و او را به بازگشت به دانشگاه و تحصیل علوم پزشکی در دانشگاه آکرون و کالج پزشکی شمال‌ شرقی دانشگاه اوهایو مشتاق کرد.


در این زمان بود که تلفیق علوم مهندسی و پزشکی به او کمک کرد تا به دانش نوینی در زمینه ی اعضای مصنوعی دست یافته و بتواند بعد از مدتی قلب مصنوعی انسان را اختراع کند. بعد از سه سال کار در کلینیک کلیولند، دکتر ویلبرت کئون از انستیتو قلب اوتاوا از او درخواست کرد تا سرپرستی تیم قلب مصنوعی انستیتو را بر عهده بگیرد. آنجا بود که چوپان سابق توانست فن ‌آوری قلب مصنوعی خود را گسترش داده و آن را به استانداردی برای آینده تبدیل کند.


از آن به بعد بود که شهرت وی عالمگیر شد و وی ریاست بسیاری از هیئت ‌های علمی و تخصصی و سمت استادی رشته های جراحی و مهندسی در دانشگاه ‌های اوتاوا و کارلتون را بر عهده گرفت. فعالیت‌ های تحقیقاتی او باعث به وجود آمدن سالی 1000 شغل در کانادا و سرریز شدن بیش از 200 میلیون دلار سرمایه‌ گذاری خارجی در طی ده سال شده است.


دکتر موسیوند اختراعات بسیاری را به ثبت رسانده است که مهم ‌ترین آنها عبارتند از: قلب مصنوعی کنترل از راه دور که پس از قرار گرفتن در بدن بيمار مي‌ توان از طريق ماهواره، اينترنت و تلفن از وضعيت آن و همچنين وضعيت سلامت بيمار آگاه شد و امکان ارسال برق به آن بدون ايجاد سوراخي در بدن، از طريق سيستم الکترومغناطيسي فراهم است.


ثبت اطلاعات ژنتیکی به وسیله ی استفاده از اثر انگشت بدون نياز به خونگيري و تنها از طريق انگشت ‌نگاري و ساخت زيرپيراهني که مي ‌تواند فشار خون و کارکرد قلب را در کساني که قلبشان خوب کار نمي‌ کند، کنترل کند از دیگر اختراعات این دانشمند ایرانی است.


از تمامی این افتخارات و اختراعات که بگذریم داستان زیباترین هدیه ‌ای که پرفسور موسیوند دریافت کرده نیز بسیار خواندنی است. او این داستان را چنین نقل می‌کند: «طبق قوانين مرسوم كانادا هديه دادن به پزشكان و هديه گرفتن از آنها ممنوع است.


يك روز ديدم شخصى از شبكه ‌ای كانادایی به دفتر كارم در بيمارستان اوتاوا آمد و بسته ‌اى را جلوى من گذاشت كه از گرفتنش امتناع كردم. آن شخص خيلى اصرار داشت و همين باعث شد كه بسته را باز كنم. هفت حلقه فيلم از همدان و زادگاهم روستاى وركانه بود كه خودشان تهيه كرده بودند. گريه ‌ام گرفت و به اين فكر كردم كه چطور براى يك شبكه ی كانادايى اين قدر زادگاه من و آن خانه ی محقر سنگى اهميت داشته كه هزاران كيلومتر را طى كنند و از آن فيلم بسازند. آنها اين كار را كرده بودند كه بدانند واقعاً من يك چوپان در دره‌ هاى كوه الوند بوده ‌ام و اين به جرئت مهم ‌ترين هديه زندگى من بود».


دکتر موسیوند رسالت خود را چنین شرح می‌ دهد و چه خوب بود که تمامی دانشمندان و پزشکان چنین رسالتی را بر دوش خود نیز می‌ دیدند: «براي من آنچه مهم است خدمت به بشر است نه تنها به مردم كشورم بلكه به مردم تمام دنيا. در واقع جز اين نيز نبايد باشد، رسالت من به عنوان يك پزشك، كمك به بيماران، تعليم و تربيت پزشكان ديگر و اين بار ابداعات و اكتشافاتي است كه بتواند به نوعي به بشر كمك كند».

منبع: عصر دنا

No comments:

Post a Comment