آخرین جام را می خورم به سلامتی
پیوندی که از هم گسست
تنهایی ما دو تا
اندوه من
همیشه می خورم به سلامتی
لبانی که دروغ گفتند
چشمانی که چون گور سرد بودند
دنیایی بی رحم و خشن
و نجات بخشی که در خواب است
جدایی از تو هدیه ای است
فراموشی تو نعمتی
...
اما عزیز من
آیا زنی دیگر
صلیبی را که من بر زمین نهادم
بر دوش خواهد کشید؟
...
آناآخماتووا / ژوئن 1934