Sunday, May 13, 2012

مادر


چرا مادرمان را دوست داریم؟

چون ما را با درد به دنيا می ‌آورد و بلافاصله با لبخند می‌ پذیرد.

چون شیر شیشه را قبل از اين كه توی حلق ما بريزند، پشت دستشان می ‌ریزند.

چون وقتی تب می ‌کنیم، آنها هم عرق می‌ ریزند.

چون وقتی توی میهمانی خجالت می ‌کشیم و توی گوششان می ‌گوییم سیب می خوام، با صدای بلند می ‌گویند منیر خانوم بی زحمت یه سیب به این بچه بدهید و ما را عصبانی می‌ کند. و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک می ‌زند، با پدر دعوا می‌ کنند.

چون وقتی در قابلمه ی غذا را بر می دارند، یک بخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهد غذا را با قابلمه اش بخورد.

چون وقتي تازه ساعت يازده شب يادمان مي افتد كه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويل دهيم يادمان رفته، بعد از يك تشر خودش هم پا به پايمان زحمت مي كشد كه همان نصف شبي تمامش كنيم.

چون وسط سریال ‌های ملودرام گریه می کنند.

چون بعد از گرفتن هدیه روز مادر، تمام فکر و ذکرش این است که مبادا فروشندگان بی انصاف سر طفل معصومش را کلاه گذاشته باشند.

چون شب های امتحان و کنکور پا به ‌پای ما کم می‌ خوابد اما کسی نیست که برایش قهوه بیاورد و میوه پوست بکند.

به خاطر این که موقع سربازی رفتن ما، گریه می‌ کند و نذر می کند و پوتین ‌هایمان را در هر مرخصی واکس می‌ زند.

چون وقتی که موقع مریضیش یک لیوان آب به دستش می دهیم یک طوری تشکر می کند که واقعاً باور می‌کنیم شاخ غول شکانده ‌ایم.

چون موقع مطالعه عینک می ‌زند و پنج دقيقه ی بعد در حالي كه عينكش به چشمش است مي پرسد: اين عينك منو نديدين؟

چون هیچ وقت یادشان نمی‌ رود که از کدام غذا بدمان می ‌آید و عاشق كدام غذاييم، حتی وقتی که روی تخت بیمارستانند و قرار است ناهار را با هم بخوریم. چون همان جا هم تمام فکر و ذکرشان این است كه واي بچم خسته شد بس كه مريض داري كرد.

و چون هر وقت باهاش بد حرف مي زنيم و دلش رو براي هزارمين بار مي شكنيم، چند روز بعد همه رو از دلش مي ريزه بيرون و خودش رو گول مي زنه كه: ‌بخشش از بزرگانه!

چون مادرند!

چون که مادر تنها کسی است که می توانی تمام فریادهایت را بر سرش بکشی و مطمئن باشی که هرگز انتقام نمی گیرد.

No comments:

Post a Comment