نیکوس کازانتزاکیس نویسنده، شاعر، خبرنگار،
مترجم و جهانگرد یونانی در تاریخ ۱۸ فوریه (۱۸۸۳ میلادی) در شهر هراکلیون در کرت زاده
شد و در ۲۶ اکتبر (۱۹۵۷) در فرایبورگ آلمان درگذشت. نیکوس کازانتزاکیس ناظر جنگهای
داخلی اسپانیا بود و به چین و ژاپن، مصر و بیتالمقدس، ایتالیا و انگلستان، اتریش و
قبرس و فرانسه مسافرت کرد. آثارش به اکثر زبانها ترجمه شدهاست. ادیسه که دنباله شاهکار
هومر است از سی و سه هزار و سیصد و سی و سه بیت هفده سیلابی ترکیب شده و سرودن آن
به مدت ده سال طول کشیده است.
با نوشتن کتابهای «مسیح بازمصلوب»
یا «رنجهای یونانی»، کلیسای کاتولیک و ارتدکسها را به انتقاد گرفت. در سال ۱۹۵۴ میلادی
کتاب «مسیح باز مصلوب» در لیست کتابهای ممنوعه قرار گرفت که این خود سبب معروفیت جهانی
وی شد. در تاریخ ۲۸ ژوئن (۱۹۵۶) در وین جایزه بینالمللی صلح را دریافت کرد و پس از
یک مسافرت کوتاه به چین، در اثر بیماری سرطان خون به بیمارستان «فرایبورگ» منتقل و
در همانجا درگذشت. در ۳ نوامبر (۱۹۵۷) جنازه او را به یونان آوردند و تا مراسم خاکسپاری
به سرد خانهای که مخصوص افراد گمنام است سپردند. نیکوس کازانتزاکیس در زادگاه خود
به خاک سپرده شد. سنگ نبشته قبرش چنین است:
«نه آرزوئی دارم، نه میترسم. من آزادم»
آرامگاه
نیکوس کازانتزاکیس
بخشی از کتاب مسیح بازمصلوب:
سرانجام مانولیوس پرسید:
-پدر چگونه میتوان خدا را دوست داشت؟
-با دوست داشتن انسانها فرزندم.
-انسانها را چگونه میتوان دوست داشت؟
-با مبارزه برای کشاندنشان به راه راست.
-راه راست کدام است؟
-راهی که رو به بالا دارد.
آثار نیکوس کازانتزاکیس:
سیر و سلوک/ ۱۹۲۳
اودیسه/ ۱۹۳۸
زوربای یونانی/ ۱۹۴۶
قاتل برادر
سودوم و گومورا
مسیح بازمصلوب/ ۱۹۴۸
آزادی یا مرگ یا کاپیتان میکالیس/
۱۹۵۰
آخرین وسوسه مسیح/ ۱۹۵۱
مناظر سحرآمیز یونان
فرانس فن آسیزی/ ۱۹۵۶ (در ایران با
نام «سرگشته راه حق» ترجمه شده است).
گزارش به خاک یونان/ ۱۹۶۱
و چند سطری منسوب به وی:
نیکوس کوچک درست هنگامی که پروانه خود
را برای خروج از پیله آماده میسازد اندکی منتظر میماند، اما سرانجام چون خروج پروانه
طول میکشد تصمیم میگیرد این فرآیند را شتاب بخشد.
با حرارت دهان خود آغاز به گرم کردن
پیله میکند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز میکند اما، بالهایش هنوز بستهاند
و اندکی بعد میمیرد.
او میگوید: بلوغی صبورانه با یاری
خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمیدانستم. آن جنازه کوچک تا به امروز، یکی
از سنگینترین بارها، بر روی وجدان من بوده است اما، همان جنازه باعث شد درک کنم که
یک گناه حقیقی وجود دارد و آن هم فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان است.
بردباری لازم است و نیز انتظار زمان
موعود را کشیدن، شاهد سختی کشیدن عزیزان بودن و صبور بودن و مقاومت کردن و با اعتماد
راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است.
بگذارید فرزندانتان زمین بخورند تا تجربه کنند، اینقدر آنها را یاری نکنید.
هیچ وقت نگران شکستهای فرزند خود نباشید، چراکه همان شکست شاید، رهگشای موفقیت و درخشش
او باشد.
هیچ گاه بار مسوولیت کسی را به دوش
نکشید. آسیبهای او را به جان نخرید. بگذارید تا همین فشارها موجب شکوفایی او شوند.
گاه، تنها تماشا کردن این صحنهها کافی
است تا بر خودخواهیهای خود غلبه کنیم، بر حس مالکیت خود، بر طمع خود، بر زیادهخواهیها
و عواطف آسیبرسان خود مسلط شویم و دریچههای خیر را به روی فرزندانمان بگشاییم.
اگر پوسته تخم مرغی ترک خورده و جوجه
میخواهد سر از تخم بیرون آورد و شما به شکستن آن کمک کنید یقین بدانید پس از مدتی
جوجه بیمار خواهد شد. باید جوجه سختی بکشد تا پوسته را بشکند تا سالمتر و قویتر پا
به زندگی گذارد. نگذارید هیچ چیز و هیچ کس جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت بگیرد.
No comments:
Post a Comment